خاطرات دوران کودکی محمد علوی (مرعشی)از کلار آباد تنکابن
خاطرات مفیدی از فرهنگ زمان رضا شاهی برای نسلهای امروز و فردای وطنم
*((اولين خاطره ها ازدوران كودكي ونوجواني اينجانب))*
از بدوتولد اينجانب(1308 تا سال 1332) متاٌثر ازدوران رضا شاهي ميباشد كه هرچه بيادم برسد بصورت متفر ق مينويسم وسعي ميكنم تر تيبي در نقل اين خاطرات بدهم كه همشكل وهم زمان يكديگر باشند تاخواننده محترم تصوير كاملي از اوضاع واحوال آن زمان را در ذهن خود حس كند واز اين خاطرات لذت ببرد ووطنش را بهتر بشناسد وعلت عقب ماندگي ها وپيشرفت هاي وطن را بداند؟؟؟
درزمان طفوليت من روستا ي مرانك همانطوريكه بارها نوشته ام از زيبا ترين مناطق روستائي حومه تهران بلكه ايران بوده است باوجود اينكه در حال حاضر اين روستا در اثر سهل انگاري جايگاه بو مان خرابه نشين گرديده منزل پدري اينجانب كه در سال 1324 باهمكاري وسليقه من وپدرم توسط معمار بهرامي قمي سا خته شده است هنوززيبا ود لنشين است وعجيب است كه اداره پر طم طرا ق ميراث فرهنگي اين ساختمان را عنوان ميراث فرهنگي نام گذاري نموده است ؟؟ عكسي هم از منظره بهار امسال مرانك برداشته شده كه زمين آن پوشيده از گل هائي ميباشد كه از قطرات خون هاي مردم بخاك خفته دراين قسمت ازياد رفته وطن رو ئيده يادش بخير عارف قزويني را كه سروده بود ازخون جوانان وطن لا له دميده
آن زمان كه من نوجوان بودم وبعد جوان گرديدم در اين رو ستا چه صبح ها وچه غروب ها هزاران رمه گاو وگوسفند از آغول ها بصحرا واز صحرا به روستا ها ميرفتند وبر ميگشتند نه آثاري از فضولات اين حيوانات در زمين ميماند ونه بوي تعفني چون هركس وظيفه خود ميدانست صبح وعصر مسير خانه خودرا بروبد ونظافت كند مردم اين روستا ها بقدري نسبت بهم مهربان ودلبستگي داشتند كه در مواقع بحران بوسيله طبل وشيپور از يكديگر كمك وياري ميخواستند ودر ايام عزاداري بصورت جمعي در مساجد هم از يكديگر ديدو باز ديد ميكردند ودر ايام نوروز بصورت جمعي به خانه بزر گتر ها مي رفتند در آن زمان ماشين نبود واگر بود بسيار كم بود جاده بطرف تهران خاكي وبد بود بااسب دوروز طول ميكشيد تا بطهران بروند وباماشين حدود هشت سا عت طول ميكشيد تا اين راه هفتاد كيلو متري را به پيمايند :: از وسائل زندگي وكشت و كار امروزي در محروميت كامل بودند وزراعات خودرا بادست وكمك احشام كشت و داشت و برداشت ميكردند ولي از نظر تمدن وانسانيت مافوق امروز مردم دماوند بودند بطوريكه مردم امروز دماوند دربرابر مردم زمان طفوليت من عقب مانده اخلاقي را مي مانند كه از ابزار مدرن روز استفاده ميكنند؟؟
ومتاسفانه اين قسمت از دماوند بلكه تمام دماوند چنان خراب شده وچنان بربريت وچپاول وتطاول درميانشان حكومت ميكند كه پنداري لشگر مغول وياٌجوج و معجوج از دماوند عبور كرده پرونده هاي موجود درداد گستري دماوند شاهد مد عاي ابنجانب است؟؟؟
واما مقايسه تهران زمان طفوليت من با زمان امروز بايد يك مثال خنده آور برايتان بزنم مَثَل تصوير تهران امروز شبيه به تصور مرداني ميباشد كه داراي پاهاي لاغر كج و كوله بابالاتنه ئي كوتاه وشكم هاي قلنبه وسر هائي گرد وكچل ودماغ هاي قلوه ئي بزرگ باشند كه با پوشش پيراهني تنگ بصورتيكه موها وگوشتهاي شكم از بيرون ديده شود ولباس فراك كهنه آلوده به انواع غذاهاي خشك شده بر تن وكلاه هائي سيلندر آلوده به چربي بر سر واز مجراي بيني هايشان آب هاي لجن آلود پر عفونت بعنوان نهرهاي آب سرازير باشد وموهاي سر مانند شبت قارچ گرفته پر ازغبار براين سر هاي كچل روئيده وعنوان فضاي سبز داشته باشد ودورو بر اين آقايان حشرات موزي چون سوسك وموش وپشه وشپش در حال گذر كردن را داشته وبنام ترا فيك شهر نام آور باشند؟؟/ وبسياري دل آشوب كنند گان ديگر كه مجموعه آن ثصوير دل انگيز تهران بزرگ را تدائي ميكند.. كه نه جاي گفتن ونبشتن را دارد ونه مجال وگنجايش در اين خا طرات را دارا ميباشد
وهمينمقد ار كه نيشتم خود حديثي است مفصل از اين مجمل تهران امروز؟؟؟؟ا
ا ما تهران ديروز تا سال 1332 وقتي از شهرستان دماوند از پيچ بزرگ جاده جاجرود بطرف سرح خصار مي پيچيديم اگر روز بود تا غروب آفتاب منظره ئي بس دلكش بچشم ميخورد از يك درياي بزرگ سبز وزيبا ئي وساختمان هاي هم قد وهم تراز.. با ارتفاع درختان سبز سوزني معروف به كاج هاي تهران منظر ديد آدمي را نوازش ميداد.. از سرخ حصار جاده مانند .. بدن مار بزرگي امتداد داشت كه نرسيده به ميدان فوزيه وامام حسين امروز تماماٌ بيابان سبز وخرم با روستاهاي بزرگ و كوچك چون مهدي آباد ونارمك وغيره .. تا ميرسيد به خيابان دماوند وارددروازه شميران ميشد.. در اين قسمت باقيمانده دروازه ئي وجود داشت كه پوشيده از كاشي هاي آبي ورنگهاي ديگر باگل و بوته وداراي دوبرج گِرد ديده باني ودر وازه ني كه بيك سه راه متصل ميشد به داخل شهرخيابانهاي بزرگ ومعروفش از طرف شرق خيابان ري و سه راه امين حضوذ وعين الدوله تا ميرسيد به در وازه شميران وجنوبش خيابان مولوي ودر وازه هاي ري وغار و پشا پويه وشرقش دروازه قزوين وميدان حسن آبادميرسيد به خيابان جديد امروز انقلاب ميدان ولي عصروداخل اين محدوده بازار بزرگ تهران سبزه ميدان ميدان ارك محله سنگ لج وبازارچه كل عبا سعلي ودر خونگاه وساعت مشير السلطنه واميريه وتوپخانه وباع ملي وتكيه دولت وباب همايون وناصر خسرو وبوذرجمهر حكيم وسرچشمه وميدنن بها رستان ومجلس شوراي ملي ومقبره هاي سيد نصر الدين وصفي عليشاه وحاشيخ هادي نجم آبادي وخيابان سعدي تازه ساز معروف بخيابان شب لخت كني وفردوسي جديد معروف به دختر بازي علا السلطنه با لاله زار و استانبول وهزاران هزار مناظر وكوچه پس كوچه هاي ديدني كه متاسفانه ومتاسفانه دراين سالهاي انقلاب يك عده افراد نا اهل اين اماكن تاريخي را نابود كردند؟؟ نه براي سود جوئي بلكه پنداري يك وظيفه پان عربيسم داشته ودارند كه تمام آثار ايرانيت وايران شناسي را نابود كنند؟؟/ اين عده كارشان تماما وتماماٌ در راه اعتلاي پا ن عربيسم است ؟؟/چرا اين طور است بايستي ريشه آن را در لابلاي تاريخ وريشه اين قوم جستجوكرد كه هيچ ربطي بدنياي اسلام وسيره محمد مصطفي وعلي مرتضي كه خودرا انسان جهان نما ميشناختند نه اسلام پان عربيسم كه امرئزهم مانند سابق عباسيان و امويان با عقل ناداشته ادعاي جانشيني محمد مصطفي را داشته ودارندجستجو نمود بگذريم باز فيلم بياد هندوستان افتاد؟؟/
تهران درعهد طفوليت من شهري بود با محدده كوچك كه شمالش خيا بان جديد انقلاب از پل چوبي مجموعه محدوده عين الدوله وخيابان ري ود روازه دولاب متصل بحندق شهر وجنوبش خيابان مولوي كنوني وغربش در وازه قزوين وامريه و باغ شاه تا ميرسيد باتقلاب چهار راه ولي عصر امروركه قسمتي از آن را برشمردم كه عرض و طول شش كيلومتر مربع در شش كيلومتر مجموعاٌحدود 36 كيلومتر مربع يعني سيصدو شصت مليون متر مربع بود كه در سال 1318 كه سرشماري شد 500 هزار نفر جمعيت داشت يعني به هريك انسان 72 متر مربع فضاي شهري ميرسيدوهركيلومتر مربع چهارده هزار نفر زندگي ميكردند
با مقايسه امروز كه خود تهران چهار هزار كيلومتر وسعت دارد وبدون حومه 12 مليون جمعيت:::: كه اين وسعت بزرگ 70% آن خيابانها وكوي وبرزنها وپاركها وادارات دولتي وتاسيسات غير ظروري دارد وتهران قديم بطور كلي از انتفاع افتاده وبيغوله دزدان واجامر و افغانهاي مهاجر شده واين جمعيت عظيم در 30% اين وسعت تهران بعني 1200كيلومتر زندگي ميكنند در هر كيلومتر آن ده هزار نفروبراي هرنفر 100متر فضاي دود گرفته وجود دا ردوخود تان توجه كنيد در آن روزگار كه تهران بيش از هزار دستگاه ماشين بيشترنبود ومنازل با چوب وهيزم گرم ميشد در عذاب هواي بد تهران بودند ومردم امروز تهران در چه جهنمي زند گي ميكنند ؟؟؟البته اين محاسبه قدري تخيلي وغير قابل در ك بنظر مي آيد ولي بقول معرووف حساب حساب است ديگر؟؟؟ باتوجه باينكه شهر تهران از نظر جغرافيائي ومسائل طبيعي در بد ترين نقطه ايران قرار دارد چون جنوب تهران چه شرقي وچه غربي وچه مركز آن متصل است به كوير بزرگ ايران هواي بد كويري وريزش گرد وغبار كويري بوده ودر قسمت شمال متصل به سلسله جبال البرز ودرياي خزر با آب وهواي سرد مرطوب ربط كامل دارد وكوه هاي سر به فلك كشيده البرز مانع بزرگي در جابجائي هوا ميباشد ودراين منا طق جريان هوا بعلت نبودن باد كافي در حال در جا زدن وايستادن است:: هواي گرم كوير دريك ارتفاع چند صد متري ساكن وهواي سرد شمال از بالاي آن گذر ميكند ونميگذارد حركت نمايد ودر شب ها هواي گرم بطرف بالا كشيده شده وهواي سرد مقداري پائين مي آيد وشبها نزديك صبح قدري وضعيت هوا تغير ميكند::
با توجه باين شرايط تصور كنيد كه تنفس پانزده مليون جمعيت باضافه باتنفس ترا فيك سنگين ودود كارخانجات چه مسيبت عظيمي را بوجود آ ورده است ؟؟؟/در حاليكه تهران قديم به چنين مسيبتي مبتلي نبود دراين محدوده كم اكسيژن وجريان هوا بصورت مفيد جريان داشت مضا فاٌ باينكه خانه هاي شهر عموما وسيع ويك يا دوطبقه بيشتر نبود وهمگي داراي حياط مشجر وحوض آب ومنظر لطيف زندگي بود
بقيه ماجرا ها كه بسي شنيدني ميباشد بماند براي پست بعدي